vasael.ir

کد خبر: ۷۱۵۵
تاریخ انتشار: ۰۴ بهمن ۱۳۹۶ - ۱۸:۵۵ - 24 January 2018
عضو هیأت علمی دانشگاه باقرالعلوم تبیین کرد/ بخش اول

بررسی مکتب جبل عامل و ورود به مکتب اصفهان| در مکتب حله فقه غیر سیاسی و فقیه سیاسی است

وسائل ـ حجت‌الاسلام رهدار به مکتب حله و جبل عامل اشاره کرد و گفت: در مکتب حله، فقیه سیاسی است؛ اما فقه غیر سیاسی است؛ اما در دوره ما، فقه سیاسی است؛ اما فقیه، غیر سیاسی است؛ امام خمینی(ره) فقه ما را کاملاً ممزوج با سیاست کرده است.

مکتب حله و مکتب جبل عامل، دو مکتب دوره مغول و جانشینان مغول هستند؛ مکتب حله در حوزه سیاستی و حکومتی، درک درستی داشته است؛ با دستگاه مغول تعامل کرده و بعداً از طریق تعامل در آنها تصرف کرده و باعث بسط و رشد شیعه در داخل ایران شده است؛ در ادامه مکتب جبل عامل و ورود به مکتب اصفهان را بررسی خواهیم کرد.

در همین راستا خبرنگار سرویس سیاست پایگاه تخصصی فقه حکومتی وسائل، گفت‌وگوی تفصیلی با حجت‌الاسلام احمد رهدار، عضو هیأت علمی دانشگاه باقرالعلوم(ع) داشته است که بخش نخست آن تقدیم می‌شود.

 

وسائل ـ در جلسات قبل بحث الگوهای فقهی دخالت علما در سیاست حکومت‌ها، به مکتب نجف و مکتب حله پرداختیم؛ این جلسه در خدمت شما هستیم تا مکتب جبل عامل را بررسی کنیم؛ برای شروع بحث اگر نکته ای دارید بفرمایید؟

ما در مقطع مکتب جبل عامل، شاهد یک وضعیت جدیدی هستیم که باید درست مورد تحلیل قرار بگیرد و اگر درست مورد تحلیل قرار نگیرد، تا انتهای کار غلط از آب در می آید.

مکتب جبل عامل، از یک جهت، پیچ تاریخی بحث فقه السیاسة در تاریخ شیعه است؛ عرض کردم که در دوره مکتب حله، اتفاقی که افتاد این بود که فقه شیعه از ذیل ساختار تبویبی فقه اهل سنت خارج شد؛ به محض اینکه این اتفاق افتاد، اثر این اتفاق را ما در مکتب جبل عامل می بینیم؛ اثر این اتفاق این بود که برای اولین بار، فقه شیعه، سیاسی شد؛ تا قبل از مکتب جبل عامل، فقیه شیعه، سیاسی و فقه شیعه، غیر سیاسی است.

 

وسائل ـ حتی در زمان شیخ مفید هم معتقدید که این گونه بوده است؟

بله؛ هین طور بوده است و تا پایان مکتب حله، به نوعی در ذیل ساختار فقه اهل سنت بودیم و در ذیل ساختار فقه اهل سنت، فقه نمی‌توانست سیاسی شود؛ کما اینکه فقه اهل سنت، تا به امروز سیاسی نشده است؛ اگر شما قد و قامت فقه تان را براساس قد و قامت فقه اهل سنت می بستید، همان ویژگی های را که آن داشت شما هم داشتید، فقط به بعضی از  سؤالات پاسخ های متفاوت می دادید؛ ویژگی فقه اهل سنت این بود که در ذیل دستگاه حکومت بسته شده بود؛

فقهی که خودش ذیل دستگاه سیاست بسته شده باشد، خودش سیاست ساز نمی تواند باشد و تابع متغیری از سیاست می شود؛ یعنی کانون تصمیم ساز جای دیگر است و تحمیل آن بر گرده شما است؛ فقیه، در تاریخ اهل سنت، همیشه در ذیل خلیفه تحلیل شده است؛ هم چنان که فقه اهل سنت هیچ گاه نتوانسته است حکومت ساز و یا حکومت برانداز باشد، بلکه همیشه توجیه گر حکومت بوده است، اگر فقه ما هم در ذیل ساختار آن می رفت، همین ویژگی را پیدا می کرد.

به همین علت بنده در تبیین مکتب حله عرض کردم این اتفاقی ـ خارج کردن فقه از ذیل ساختار فقه اهل سنت ـ که در آن زمان افتاد یک شاهکار و انقلاب بود؛ ثمره این خروج که یک انقلاب بود، خودش را در فقه نشان داد و یک دفعه در قرن هشتم، یعنی با ظهور مکتب جبل عامل، شما می بینید که فقه و فقیه یک جنس و هر دو سیاسی شدند.

وقتی می‌گوییم مکتب جبل عامل یعنی دارم به دوره ای از تاریخ اشاره می‌کنم که آن شهر اصلی و نقطه کانونی فقه شیعه در آنجاست؛ ببینید الآن ما می گوییم که عصر مکتب قم است، معنایش این نیست که ما در خیلی شهرهای اسلام، حوزه علمیه و عالم و مرجع ندارد؛ اما کانون اصلی فقه شیعه قم است.

 

وسائل ـ آیا هم زمان با جدا شدن فقه شیعه از ساختار فقه اهل سنت، در دوره مکتب حله، آیا اصول فقه شیعه که برخی معتقدند بعضی جاها برداشت از اصول اهل سنت بوده است هم جداشد؟

اصول را اصلاً کسی نگفته است که متأثر از اهل سنت است؛ بلکه فقه را گفته‌اند؛ بعد از قرن پنج اصلاً اصول در اهل سنت مرده است؛ شما بعد از غزالی و ...، دیگر می خواهید چه اصولی ای را در اهل سنت نام ببرید؟ ما داریم قرن هشتم را تقریر می کنیم؛ طبیعی آن هم، این طور بود؛ چون قائل به اجتهاد نبودند و قائل به انسداد باب اجتهاد بودند؛ بنابراین اصول را برای چه چیزی می خواستند؟

اولین تجلی یکی شدن فقه و فقیه، در شهید اول است که شاگرد علامه حلی و فخرالمحققین و ... بود؛ دوره شهید اول، یکی از مقاطع خاص و منحصر به فرد تاریخ اهل سنت، یعنی دوره ممالیک است؛ جانشینان ایوبیان را ممالیک می گویند؛ نوعی از حکومتی است که بعد از صلاح الدین ایوبی در شامات (مصر، سوریه، اردن، لبنان، و تا حدودی لیبی امروزی) به وجود آمد.

در حکومت ممالیک، قاضی القضات‌ها خیلی ویژه و پررنگ هستند؛ ممالیک بسیار نسبت به شیعیان متعصب اند، یعنی در حد ناصبی هستند؛ می‌دانید که ما در تاریخمان، افراد ناصبی داشته‌ایم؛ اما حکومت های ناصبی نداشته ایم.

 

وسائل ـ آیا در زمان معاویه هم، حکومت، ناصبی نبوده است؟

معاویه با وجود اینکه شیطنت داشته است؛ اما ظاهر را خیلی مراعات میکرده است و یک سیاستمدار کاملاً باطنی و منافق بوده است؛ به اهل بیت علیهم السلام علناً فحش نمی داده  و فرهنگ فحش دادن به آنها را علناً تبلیغ نمی‌کرده است.

اما در دوره ممالیک اینگونه نیست و علناً بر اهل بیت و خط آنها و پیروانشان، شمشیر کشیدند؛ ممالیک همان قلمروی است که عمده بخش های آن، توسط مغول ها فتح نشد؛ شاید اگر آنجا هم توسط مغول‌ها فتح می‌شد، اینها از این تعصب سیاسی دست بر می‌داشتند.

درست در همان زمانی که ممالیک در شامات هستند، در ایران دارد گشایش هایی برای شیعه، در حوزه سیاست رقم می خورد که اوج این گشایش ها در نهضت های صوفیانه ایرانی است؛ ما ده، دوازده تا نهضت صوفیانه داریم که به لحاظ فقهی، شافعی هستند و به لحاظ اعتقادی، اثنی عشری هستند؛ مانند نهضت شیخ صفی الدین اردبیلی  که به لحاظ فقهی، شافعی و به لحاظ اعتقادی، اثنی عشری است؛ در نهضت سربداران نیز همین گونه است و لاأقل دو تن از رهبران اصلی آنها یعنی شیخ حسن جوری و شیخ خلیفه هردو به لحاظ فقهی، شافعی و به لحاظ اعثقادی، اثنی عشری هستند.

اولین کسی که در میان رهبران سربداران، هم به لحاظ فقهی و هم به لحاظ اعتقادی، اثنی عشری بوده، علی بن مؤید سبزواری است که او هم آخوند و ملّا نبوده است؛ اوج گشایش سیاسی ایران در آن موقع که برای شیعه ظهور می‌کند با روی کار آمدن این فرد صورت می‌گیرد.

او همان کسی است که به شهید اول نامه می‌نویسد که چرا در جبل عامل نشسته‌ای، ما حکومت شیعی به راه انداخته‌ایم، بیا اینجا ولی فقیه ما شو و کار را تمام کن؛ شهید اول هم راه افتاد و به سوی ایران آمد؛ در سوریه (دمشق) او را گرفتند؛ به این دلیل می گویم شهید اول راه افتاد که بگویم هم فقیه سیاسی بوده و هم فقه، استعداد سیاست پیدا کرده است؛ یعنی شهید اول اصلاً درنگ نکرده است؛ اگر این اتفاق در دوره مکتب حله می‌افتاد، حتی اگر برای فقیه سیاسی هم اتفاق می‌افتاد، او احتمالاً می گفت که من سیاسی هستم اما فقه را چه به سیاست؟

 

وسائل ـ یعنی شهید اول، قائل به ولایت مطلقه فقیه بوده است؟

خیلی از فقهای قبل از شهید اول هم بوده‌اند؛ اما این مشکل را حل نمی کند؛ اینکه او بلند می شود و می‌آید، می‌تواند اثبات کند که فقیه، سیاسی است؛ خوب ایشان فقط سیاسی نیست؛ قبل از ایشان هم سیاسی بوده اند؛ فخر المحققین، علامه حلی، محقق حلی و ابن زهره و ... هم سیاسی بودند؛ اما فقه، سیاسی نبوده است؛ الآن هم فقهایی داریم که سیاسی هستند اما فقهشان غیر سیاسی است.

به دوره جمهوری اسلامی که برسم خواهیم گفت؛ در دوره جمهوری اسلامی که هستیم، دقیقاً عکس مکتب حله است؛ در مکتب حله، فقیه سیاسی است؛ اما فقه غیر سیاسی است؛ اما در دوره ما، فقه سیاسی است؛ اما فقیه، غیر سیاسی است؛ امام خمینی(ره) فقه ما را کاملاً  ممزوج با سیاست کرده است.

فقیه ما مدام قابلگی نمی‌کند؛ مثل قابله ای که او را آورده‌ایم تا زن حامله بزاید اما او این کار را نمی کند و ظاهراً مانند این است که اگر این بچه به دنیا بیاید ارث یا حقوق قابله قطع می شود؛ خود قابله کاری می کند که این بچه متولد نشود و یا مرده متولد شود.

الآن فقیه جلوی فقه را می گیرد؛ ادبیات فقه، در مرحله ای است که آماده انفجار سیاسی است؛ اما در دوره جبل عامل، فقه و فقیه، هر دو سیاسی شدند؛ جبل عامل نقطه ای است که جزو خاک ممالیک است؛ شهید اول در آنجا گرفتار شده و وسط صحنه ای است و دور تا دور او حاشیه نیست تا فرار کند؛ آمده است در دمشق و او را گرفته اند و حدود ده سال زندان خانگی بوده است؛ و وقتی از آمدن خود به ایران ناامید شده است، بدل از خودش، کتاب لمعه را در زندان نوشته است و گفته حالا که من نتوانسته ام بیایم، شما به این عمل کنید.

ولی شما الآن لمعه را که می خوانید باز هم غیر سیاسی شده است؛ پس چرا من می گویم فقه، سیاسی شده است؟ وقتی که می گویم فقه، سیاسی شده است؛ یعنی اینکه فقه، الآن آماده است که وقتی که از آن می پرسید، جواب بدهد؛ اما این فقه، فرصت نکرده است که از او بپرسند؛ سؤالی از او نپرسیده اند که جواب بدهد؛ به همین خاطر گنگ مانده است و دوباره همان روند مانده است؛ اصلاً در غیاب هرگونه سؤالی ایشان آمده و لمعه را نوشته است.

این مثل این می ماند که اگر شما در دوره محمد رضا شاه، از فقیه می پرسیدید که با تورم چه کار کنیم؟ احتمالاً جواب می دادید که این چه ربطی به فقه دارد؟ اما الآن اگر از فقیه سؤال کنید که با تورم چه کار کنیم؟ نمی گوید که چه ربطی به فقه دارد؟ یعنی الآن پذیرفته است که فقه باید اینها را حل کند؛ فقه پذیرفته که منبع اداره اجتماع است، بنابراین نمی تواند در معضلات جامعه بگوید به من چه؟

فقه شهید اول، فقهی نیست که اگر از او بپرسید، بگوید به من چه؟ اما به او مجالی داده نشده تا از او بپرسند و چون مجالی داده نشده است، فقیه هم هرچه می‌دانسته، نوشته است؛ و هرچه هم می‌دانسته است هنوز سیاسی نشده است؛ پرسش‌ها و استنطاق سیاسی صورت نگرفته است؛ لذا لمعه همین شده که شده است؛ یعنی میزان سیاسی بودن لمعه کم است؛ اما کاملاً معلوم است که فضا سیاسی شده است؛

یعنی هم شهید اول می فهمد که دارد چه کار می کند؛ به مأموریت زمانه خودش توجه دارد؛ ممالیک هم خوب می فهمیدند که ظاهراً دارد یک اتفاقی می افتد از یک پایگاهی – پایگاه فقه - دارد زیر آب مشروعیتشان زده می شود؛ به همین جهت برخوردهایی که ممالیک دارند با شهید اول دارند می کنند، یاد آور برخورد یزید با امام حسین علیه السلام است؛ یزید، امام حسین علیه السلام را نکشت؛ کشتن این است که شمشیری بردارم و سر شما را بزنم و وقتی هم که سر را جدا کردم دیگر شما مرده اید.

یک وقت است که با شمشیر می زنم سر شما را جدا می کنم و می گویم بردم؛ اما یک وقت بیش از این است؛ سر را جدا می کند، بر بدن اسب می تازند، اهلش را به اسارت می برد، سر را بالای نی می برد و شهر گردانی می کند، درونش شراب می ریزد، بر لب و دندانش چوب می زند، مجلس آذین می بندد، این بیش از کشتن است؛ کأنّ یزید حس کرده که کشتن حسین بن علی علیه السلام، به بریدن سرش نیست؛ باید اقدامات دیگری بکند تا واقعاً بمیرد؛ اما این طور بوده که هرچه دست و پا زده، بیشتر به ضررش بوده است.

در قضیه شهید اول هم، همچنین چیزی بوده است؛ اینها شهید اول را نکشتند؛ کشتن این است که یک تیر و شمشیری بزنند و ببرند او را در جایی دفن کنند؛ او را گردن زدند و سرش را به بازار شام برده اند و هفت روز آویزان کرده اند؛ بدنش را در دروازه شام آویزان کرده اند؛ بعد از هفت روز، سر و بدن را آورده اند در میدان عمومی شهر و جلوی مردم با طبر قطعه قطعه کرده اند، چوب و هیزم آورده اند و آتش زدند و خاکستر آن را هم به باد دادند.

 گویی اینکه ممالیک، طرف حسابشان شهید اول نیست، شهید اول دارد از چیزی نمایندگی می‌کند؛ او نماینده وحدت فقه و سیاست است؛ طرف خوب فهمیده است که اگر مجال بدهد، تا حالا که فقه در ذیل من خلیفه بوده است، از حالا قرار است که خلیفه ساز شود؛ این آدم هم راه افتاده که برود حکومت بسازد؛ جالب این است که شاگردان شهید اول نیز به این وقوف رسیده اند؛ به همین علت درنگ نکرده اند و از جبل عامل فرار کرده اند؛ تعداد کمی از آنها به عتبات عالیات رفتند و اکثریت آنان به ایران آمدند.

وقتی که آنها به ایران رسیدند، دوره ظهور صفویه است؛ دوره ای است که وقتی آنها به ایران آمدند، با سلام و صلوات به استقبالشان رفتند؛ از همان روز اولی که عالم جبل عاملی وارد ایران شده، وارد کاخ شده است؛ یعنی نیامده به مسجد، محراب و حوزه علمیه و بعد به کاخ دعوت شود؛ اصلاً کاخ به استقبال اینها رفته است؛ شاه صفوی، کیلومتر ها به استقبال اینها ارتش فرستاده است و گفته است که بروید تا اینها را خطری تهدید نکند؛ ممالیک هم تا عمق خاک ما دنبال اینها آمدند تا همان بلایی را که بر سر شهید اول آوردند بر سر اینها هم بیاورند.

 

وسائل ـ ممکن است نام چند نفر از علمایی را که از جبل عامل به ایران هجرت کردند را نام ببرید؟

شیخ علی میسی، محقق کرکی، شیخ بهایی، پدر شیخ بهایی، شیخ حر عاملی، اینها همه فقهای جبل عاملی هستند؛ این علماء که به اصفهان آمدند، ما از دوره جبل عامل، وارد دوره دیگری شدیم؛ دوره جبل عامل، دوره کوتاهی ـ یک قرن و خورده ای ـ است؛ شخصیت محوری مکتب جبل عامل هم شهیدین هستند؛ شهید اول و شهید ثانی، که یکی اول کار و یکی آخر کار شهید می شود؛ شهید ثانی اوایل صفویه شهید می‌شود.

در واقع ثمره جبل عامل را باید در مکتیب اصفهان تحلیل کرد؛ آنجا اتفاق خاصی نیفتاده است که شما قدرت تحلیل داشته باشید؛ بماند که خود جبل عامل به خلاف مکاتب قبلی، یک شهر نیست، بلکه یک منطقه است؛ در مکتب نجف، نجف یک شهر است، در مکتب حله، حله یک شهر است، در مکتب محدثین قمی، قم یک شهر است؛ اما جبل عامل می بینید که شهر نیست و حوزه‌های کوچک پراکنده دارد.

در بعلبک یک حوزه علمیه است، در کرک یک حوزه علمیه است، ظاهراً در نبطیه امروزی یک حوزه علمیه داشته‌اند که اینها نخ تسبیحی داشتند که شهید اول بوده است؛ گویی شهید اول اینها را جمع می کرده است و یک عنوان واحد به آنها می داده است.

در اتفاق هایی که افتاده است، فقیه ما در سیاست دخالت دارد و شاید به لحاظ ساختاری یک دخالت ویژه هم دارد؛ چون وکالت و نیابت فقیه را داریم؛ ما قبلاً وکالت از جانب امام معصوم داشته ایم؛ مثلاً از دوره امام کاظم علیه السلام تا آغاز دوره غیبت؛ در دوره امام هادی علیه السلام به اوجش می رسد؛ اما وکالت فقیه نداشته ایم؛ تا در دوره جبل عامل که جهان اسلام یک صورت بندی خاصی دارد و وضعیت شیعه، به گونه ای است که شهید اول، با طرح وکالت فقهاء دارد خیلی از جاها را اداره می کند و طرح موفقی هم بوده است.

من همیشه تعجب می کنم که چرا این طرح ادامه پیدا نکرده است؟ حتی تا امروز هم ادامه پیدا نکرده است؛ خاص مکتب جبل عامل است و تمام؛ ولی یک الگویی است که به شدت سیاسی و قابل اهتمام است.

 

وسائل ـ طرح وکالت فقیه که می فرمایید به چه صورت بوده است؟

معمولاً در دو وضعیت ایجاد می شود؛ یکی در زمان خفقان است که عرض کردم این دوره هم این گونه بوده چون دوره ممالیک است؛ در وضعیت خفقان شما در سیبل هستید؛ اما وکلای شما در سیبل نیستند؛ مجبور هستید که وکیل بگیرید.

وضعیت دیگر، وضعیت بسط و توسعه است که شما خودت آزاد هستید؛ اما نمی توانید همه جا بروید؛ اما این کار در دوره جمهوری اسلامی هرچند با عنوان وکالت نیست و با عنوان نیابت و نمایندگی ولی فقیه در سراسر دنیا صورت گرفته است؛ الآن آقا، در آمریکا، اروپا، کانادا، جنوب شرق آسیا نماینده دارد؛ این رویکرد نمایندگی در وضعیت توسعه و گسترش است.

در دوره اصفهان، حکومتی در حال استقرار است که برخلاف ده قرن قبل جهان اسلام، به روی شیعه آغوش باز کرده است؛ عرض کردم که فقیه وقتی آمده، مستقیماً به کاخ رفته است؛ خیلی واضح است که از این به بعد فقیه، چپ و راست در سیاست دخالت کند؛ یعنی اگر تا به الآن من دنبال موردی می گشتم که با تقریر و تحلیل خودم ثابت کنم سیاسی است، دیگر نیازی ندارم؛ وضع فقیه، الآن وضع سیاسی است؛ حتی اگر غیر سیاسی هم حرف می زند، وضع او سیاسی است.

یعنی اگر فقیهی، دو قرن قبل از مکتب اصفهان می آمد درباره آب حرف می زد، کسی از آن تحلیل سیاسی نمی کرد؛ وقتی شیخ بهایی می آید  قانون آب اصفهان را می دهد، نمی تواند غیر سیاسی این کار را نفهمید؛ چرا؟ چون او شیخ الإسلام است؛ او اصلاً زعیم اجتماعی، سیاسی و شیخ الإسلام کاخ شاه است.

او الآن کار غیر سیاسی هم بکند، سیاسی است؛ فقیهی که در کاخ آمده است، اصلاً تناسب حکم و موضوع را هم اگر بخواهیم اینجا لحاظ کنیم، این وضع یک وضع سیاسی است؛ فرض کنید که عکس یک شاه، در خانقاه رفته است؛ خود این وضع، وضع عدم سیاست است؛ وقتی شاهی به خانقاه رفت، خود خانقاه، وضع عدم سیاسی خودش را تحمیل می کند؛ می گوید اینجا خانقاه است و خانقاه یعنی ذکر بگویید و به سیاست و اجتماع و حکومت، کاری نباید داشته باشید؛ اتفاقاً برعکس، از آنها باید دل بکنی تا دل بتواند ستانده شود.(ادامه دارد...)

پایان بخش اول

/403/م

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
اوقات شرعی
۰۱ / ۰۳ /۱۴۰۳
قم
اذان صبح
۰۴:۱۸:۵۸
طلوع افتاب
۰۵:۵۹:۱۵
اذان ظهر
۱۳:۰۳:۴۰
غروب آفتاب
۲۰:۰۷:۱۶
اذان مغرب
۲۰:۲۶:۱۳